اینایی که مثلا بهشون قهوه تعارف می کنی بعد می پرسی: شیر؟ شکر؟ بعد می گن: تلخ خب مثلا که چی؟ متفاوتی؟ خیلی خرابی؟ داغونی؟ با کلاسی؟ مقرون به صرفه ای؟ یا چی؟
اونایی که میگن: شیر خب مثلا که چی؟ نرمی استخون داری؟ وزیر بهداشتی؟ گاو دوست داری؟ با دقت انتخاب می کنی؟ یا چی؟
اونایی که میگن: شکر خب که چی مثلا؟ دیابت نداری؟ تلخی روزگار تاثیری روت نداره؟ درگیر رژیم غذایی و اینا نیستی؟ یا چی؟
اونایی که میگن: شیر و شکر خب که چی مثلا؟ از قحطی اومدی؟ مفت باشه کوفت باشه؟ یا مثلا خیلی ریلکسی؟ من و تو نداره؟ یا چی؟
اونایی که میگن: هرچی شد خب که چی مثلا؟ از دنیا بریدی؟ هر چی من بخوام می خوری؟ بی اهمیته برات این چیزا؟ یا چی؟
اونایی که میگن: میل ندارم خب که چی مثلا؟ خیلی با کلاسی؟ قهوه جواب نمیده برات؟ یا چی؟
چرا در کنکور قبول نمیشویم ؟! چرا ؟!
جواب سوال این هست که سال فقط ۳۶۵ روز است !! باور نمیکنید !؟
۱ – در سال ۵۲ جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت استبه این ترتیب ۳۱۳ روز باقی میماند .
۲ – حداقل ۵۰ روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است . بنابراین ۲۶۳ روز دیگر باقی میماند .
۳ – در هر روز ۸ ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا ۱۲۲ روز میشود . بنابراین ۱۴۱ روز باقی میماند .
۴ – اما سلامتی جسم و روح روزانه ۱ ساعت تفریح را میطلبد که جمعا در سال ۱۵ روز میشود . پس ۱۲۶ در روز باقی میماند .
۵ – طبیعتا ۲ ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل سال ۳۰ روز میشود . پس ۹۶ روز باقی میماند .
۶ – ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است . چرا که انسان موجودی اجتماعی است . این خود ۱۵ روز است. پس ۸۱ روز باقی میماند .
۷ – روزهای امتحان ۳۵ روز از سال را به خود اختصاص میدهند . پس ۴۶ روز باقی میماند .
۸ – تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم ۳۰ روز در سال هستند . پس ۱۶ روز باقی میماند .
۹ – در سال شما ۱۰ روز را به بازی میگذرانید. پس ۶ روز باقی میماند .
۱۰ – در سال حداقل ۳ روز به بیماری طی میشود پس ۳ روز دیگر باقی است .
۱۱ – سینما رفتن و سایر امور شخصی هم ۲ روز را در بر میگیرند. پس ۱ روز باقی میماند !
۱۲ – آن ۱ روز باقی مانده هم روز تولد شماست ! چگونه میتوان در آن روز درس خواند !؟
قاضی حکم رو اعلام کرد: اعدام!!!
حضار اعتراض میکردن!!!
اما دخترک که سر تا پا پر از ترس و لرز شده بود
نمیتونست حرفی بزنه و حتی صدای دیگرانم نمیشنید...
دخترک رو دستبند به دست بردن...داشت گریه میکرد!
نمیخواست شوهرشو بکشه اما...
هر شب کابوس میدید تا این که...
مسئول بند: بیا بیرون! وقتشه!
ترسی که وجود دخترک را گرفته بود پاهاشو قفل کرده بود
جائی را نمی دید! افکارش پر بود از صداهای مختلف!
چشماشو باز کرد دید روی سکو ایستاده...
قاضی: حرفی نداری؟؟؟
دخترک حرفی نداشت اما بغضش داشت میترکید...
کلاه سیاهی روی سرش کشیدند تا جائی رو نبینه!!!
مسئول طناب رو انداخت دور گردنش...
دیگه همه چیز تموم شده بود براش! امیدی نداشت!
تو دلش از خدا کمک خواست که یک لحظه زیر پاش خالی شد!!!
دادستان: بیارینش پائین...
جنازه دخترک رو آوردن پائین.
دکتر در حال بررسی بود که با صدای بلند گفت: این که زنده س!!!
گروهی مسئول رسیدگی شدن...
دخترک بیهوش افتاده بود!!!
پس از تحقیقات مشخص شد که طناب رو اشتباهی به کلیپس دخترک بسته بودن! بعله!!!
و بدین ترتیب بود که یک کلیپس جان یک دختر رو از مرگ نجات داد...
کلید اسرار (کلیپسی ها رو مسخره نکنید)
بــــــــــــــــــقیه تو ادامه مطلب (از دست ندید)